سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی
نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

عـلـمـا مـوقـع تـدریـس عـلـی می‌گویند           زحل و زهره و بِرجیس علی می‌گویند

صالح و یوشع و جرجیس علی می‌گویند           تا نخ و سـوزن ادریس عـلی می‌گـویند


دائم از هر طرف عرش خبر می‌شنوم

«ها عـلیٌ بـشرٌ کـیف بشر» می‌شـنوم

یوسف از دست زلیخا به علی بُرد پناه           نـوح با دیـدن دریـا به عـلـی بُـرد پـناه

هر نفس حضرت عیسی به علی بُرد پناه           دل در سوخت و زهرا به علی بُرد پناه

هیچ کس در طلب میکده سردرگم نیست

به خدا میکده‌ای غیر علی در خم نیست

«عین»تو هست به معنای عُلو درجات           «لام» تو هست همان لام سلام و صلوات

«یاء» تو یاء حسین است که بین دو صلات           می‌کـشاند دل غـمگین مرا سمت فرات

سند غـربت تو خـون حسین است علی

راز حـقـانـیـتت در ثـقـلـین است عـلـی

زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده           وای بر آنکه دلش را به عـلی نـسپرده

متواری شده از وحشت و در دم مرده           هر که از تیغ دو دم جان به سلامت برده

هر که از شیـوۀ جـنگاوری‌ات شد آگاه

گـفـت:«لا حــول ولا قــوة الا بــا لله»

در کویری که به دریای کرم نزدیک است           عاشقت هستم وقلبم به حرم نزدیک است

نجف اینجاست! فقط چند قدم نزدیک است           کفر وایمان من امروز به هم نزدیک است

در مـقـامـت دهـنـم بـسـته بـمـاند بهـتر

عـشـق آهـسـته و پـیـوسـته بمـاند بهتر

نخل‌ها اشک تو را زیر نظـر داشته‌اند           رودها از جـریـان تـو خـبـر داشـتـه‌اند

بـادها پـرده ز اسـرار تـو بـرداشـتـه‌اند           خـاک‌ها چـشم به دسـتان پـدر داشته‌اند

ابـرها با کـرمت مـایۀ رحـمت شـده‌اند

فقـرا در حرمت صاحب مُکنت شده‌اند

شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن           لا فـتـایی شـدن و سـاقـی کـوثـر بـودن

فـاتـح یـک تـنـۀ قــلـعـۀ خـیــبـر بـودن           بـا پـیـمــبـر هـمـۀ عـمـر بـرادر بـودن

نفـسـت عـطر نـفـس‌هـای مـحـمـد دارد

بـردن نــام تـو شـیـریـنـی بـی‌حـد دارد

گــذر مــاه بـه تــاریـکـی چــاه افـتــاده           باز از اشک غمت چشمه به راه افتاده

مـنکـر تو که به این روز سـیـاه افـتاده           در نـمـاز شب خـود هم به گـناه افـتاده

زندگی بی‌عـلی اصلا چه صفایی دارد

«مطرب عشق عجب ساز ونوایی دارد»

نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم           متـفـرق شده بـودیـم که یکـدست شـدیم

عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم           تا ز پیمانۀ «اکـملت لکـم» مست شدیم

عطر«اتممت علیکم» همه جا را پُر کرد

نان بد گـوی بد اندیش تو را آجـر کرد

اولین مرحلۀ عشق پـریشان شدن است           اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است

صاحب دائمی ملک سلیمان شدن است           زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است

در شـب قـدر به آوای جـلـی می‌گـویـد

به عـلـیٍ بـه عـلـیٍ بـه عـلـی می‌گـویـد

خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان           بادل سوخـته آرام وحزین شعر بخوان

به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان           بر هـمین پلۀ اول بنـشـین شعـر بخوان

چه قشنگ است شبی غرق تماشا بودن!

«شهریار» غـزل حضرت مولا بودن

نقد و بررسی